با تو هستم صدای باران را میشنوی ؟دانه های ان را لمس می کنی ؟ سرت را بالا بگیر .بگذار روح آبیت در فیروزه ی بی کران آسمان به پرواز در آید .ترنم باران را با تمام وجود لمس کن تا باور کنی تنها نیستی .
**************************************
می خواهم برایت بنویسم اما به کجا و به کدامین نشانی نمیدانم.
می خواهم برایت بگویم ولی خبر ندارم با چه کسی باید تماس بگیرم .با همه ی اینها دوست دارم برایت از روزهایی تریف کنم که در خیابان های خیس از اشک اسمان به دنبال کجاوه ی سفرت راه افتاده بودیم.تو ارام گرفته بودی و ما بی قرار....
می خواهم برایت از لبخندهایی که هرگز روی لبهایم ظاهر نشدندودر برگ ریزان زندگی راه بودن را گم کردند بگویم واز جادهای که تو وبهترینها را می برد.
کاش می شد به دیدارت بیایم ای افتاب غروب کرده ی زندگی من.اشکهای داغم اغوش مهربان تو را انتظار می کشند .