من گلی را دیدم که در مرداب روییده بود
من کودکی را دیدم که غم در گوشه ی چشمانش خانه کرده بود و رنج و حسرت چهره ی معصومش را پر کرده بود
من کودکی را دیدم که با بادبادک ها به آسمان می رفت و تنهایی خود را در ماه می دید
من کودکی را دیدم که در گوشه ی ویرانه ها و تنهایی ها به دنبال آرزوهای خود می گشت
من کودکی را دیدم که به دنبال خوشبختی در اعماق وجودش به جستجو پرداخته بود و در خیالاتش با آرزو ها دست و پنجه نرم می کرد
من کودکی را دیدم که .......... .